کعبه عشق
عشق یا...
من از اون آسمون آبي ميخوام ، من از اون شبهاي مهتابي ميخوام دلم از خاطره هاي بد جدا ، من از اون وقتهاي بي تابي ميخوام من ميخوام يه دسته گل به آب بدم ، آرزوهامو به يک حباب بدم سيبي از شاخهء حسرت بچينم ، بندازم رو آسمون و تاب بدم گل ايوون بهاره دل من ، يه بيابون لاله زار دل من گل ايوون بهاره دل من ، يه بيابون لاله زار دل من من از اون آسمون آبي ميخوام ، من از اون شبهاي مهتابي ميخوام دلم از خاطره هاي بد جدا ، من از اون وقتهاي بي تابي ميخوام مث يک دسته گل اقاقيا ، دلم آواز مي کنه بيا بيا تو ميري پشت علفها گم ميشي ، من ميمونم و گل اقاقيا گل ايوون بهاره دل من ، يه بيابون لاله زار دل من گل ايوون بهاره دل من ، يه بيابون لاله زار دل من
یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:درد دلتنگی بغض , :: 5:29 :: نويسنده : پویا
دلـــــــــــــــم كه ميگيرد بغــــــــض ميكند
ميشود وبــــــــــــــال گردنم
درد هـــــــــــايم خيــلي نيـــــــــستند
تـــــــو هستي و فــــــــــــراموش كردنت
لعنـــــــتي دردم مي آيد
وقــتي با دردهــايت كلــنجار ميروم...
یک شنبه 4 اسفند 1392برچسب:دلتنگی فراموشی, :: 5:0 :: نويسنده : پویا
حالم را پرسیدند گفتم رو به راهم! اما کسی نفهمید که روبه کدام راهم.... اگردلت گرفت سکوت کن این روزها هیچ کس معنای دلتنگی را نمی فهمد.......
هیچ وقت کسی رو که دوست داره نگرانته دلتنگته پس نزن! چون یک روز بیدار میشی و میبینی ماه رفته توزمانی که داشتی ستاره هارو میشماردی...
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
دیروزبیمارستان بودم بخاطرعمل جراحی مادرم؛
وقتی به هوش اومدبالای سرش بودم،خیلی درد داشت وآه وناله میکرد
ولی تاچشمش به من افتاد یهو گفت:توشام خوردی؟
عشق مادریعنی همین که تویبدترین شرایط نگرانی ومحبت بی دریغش به فرزند برهمه احساساتش غالب میشه!
تنها میمانمتنهايي پاک است اينجا آدم ها "تن"ها داده اند تا"تنها"نمانند!
غمگینم . . .همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده وبه این فکر میکندکه چگونه بمیرد. . .؟گرسنه و آزاد، یا سیر و اسیر . .
چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:دوست داشتن, :: 10:24 :: نويسنده : پویا
امروز گرگی رادیدم که به خاطر آهویی به گله خود خیانت کرده بود عجب سخت است قصه دوست داشتن
جمعه 27 دی 1392برچسب:عشق وپرستش, :: 1:33 :: نويسنده : پویا
كجا باید رفت؟.....از كه باید پرسید؟!!!واژه عشق و پرستیدن چیست؟جان اگر هست چرا در من نیست؟من كه خود می دانم ..راه من راه فناستقصه عشق فقط یك رویاست....اه ای راه سكوت...اه ای ظلمت شب....من همان گمشده ی این خاکمبه خدا عاشق قلبی پاكم...
|
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
|